پایان

ساخت وبلاگ

مدت زیادیه که از امیز بی خبرم. از همون وقتی که ایران بود دیگه خبری ندارم. حتی زنگ نزد بگه هنوز ایرانه یا رفته. البته مطمئنم که رفته. ولی بی خبرم. حدود یکی ماه و نیمه که زنگ نزده.

منم چون سرگرم درسام شدم دیگه زیاد بهش فکر نمیکنم ولی ته دلم همیشه منتظرش هستم. اما به روی خودم نمیارم و سعی میکنم شاد باشم. 

امیدوارم امیر دلش برای من تنگ شده باشه.

نوشته شده توسط در شنبه بیست و نهم آذر ۱۳۹۳ ساعت 22:39 موضوع | لینک ثابت

پایان...
ما را در سایت پایان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : az-to-labrizam بازدید : 42 تاريخ : سه شنبه 20 تير 1396 ساعت: 22:56

امیر هنوز با من تماس نگرفته. حدود سه چهار ماهی میشه.

چند روزیه که گوشیش رو روشن کرده. تا قبل از این همیشه گوشیش خاموش بود.

نمیدونم چرا با من تماسی نگرفته.

شاید اتفاقی براش افتاده.

نمیدونم.

نوشته شده توسط در سه شنبه سی ام دی ۱۳۹۳ ساعت 10:54 موضوع | لینک ثابت

پایان...
ما را در سایت پایان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : az-to-labrizam بازدید : 33 تاريخ : سه شنبه 20 تير 1396 ساعت: 22:56

نشسته‌ام سر این میز و کافه تعطیل استحکایت من و تو ، باطل اباطیل استو توی تلخی فنجان قهوه می‌فهممکه عاشقت نشدن کار حضرت فیل استچقدر از تو درخت حماسه پربار استچقدر دفتر تاریخ از تو سرشار استتو کیستی که به یک شعر تازه می‌مانیبه رنج عاشقی بی‌اجازه می‌مانیبه سیب‌خوردن حوا و حضرت آدمبه آن معاشقه‌ی جبرئیل پایان...ادامه مطلب
ما را در سایت پایان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : az-to-labrizam بازدید : 37 تاريخ : سه شنبه 20 تير 1396 ساعت: 22:56

منم که جور و جفا دیدم و وفا کردم توئی که مهر و وفا دیدی و جفا کردی بیا که با همه نامهربانی ات ای ماه خوش آمدی و گل آوردی و صفا کردی بیا که چشم تو تا شرم و ناز دارد کس نپرسد از تو که این ماجرا چرا کردی مَنت به یک نگه آهوانه می بخشم هر آنچه ای ختنی خط من خطا کردی اگر چه ک پایان...ادامه مطلب
ما را در سایت پایان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : az-to-labrizam بازدید : 37 تاريخ : سه شنبه 20 تير 1396 ساعت: 22:56

نشسته‌ام سر این میز و کافه تعطیل استحکایت من و تو ، باطل اباطیل استو توی تلخی فنجان قهوه می‌فهممکه عاشقت نشدن کار حضرت فیل استچقدر از تو درخت حماسه پربار استچقدر دفتر تاریخ از تو سرشار استتو کیستی که به یک شعر تازه می‌مانیبه رنج عاشقی بی‌اجازه می‌مانیبه سیب‌خوردن حوا و حضرت آدمبه آن معاشقه‌ی جبرئیل پایان...ادامه مطلب
ما را در سایت پایان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : az-to-labrizam بازدید : 36 تاريخ : سه شنبه 20 تير 1396 ساعت: 22:56

تا امروز هفت ماهه که امیر حتی گوشیش رو روشن نکرده و من در این هفت ماه هر روز چندین بار باهاش تماس میگیرم و همیشه گوشیش خاموش بوده. امیر حتی برای عید نوروز هم با من تماس نگرفت که تبریک بگه. دلخودش بودم که هر جا باشه حداقل برای تبریک عید تماس میگیره. ولی نگرفت. نمیدونم کجاس و در چه حاله. حتی گاهی اوقا پایان...ادامه مطلب
ما را در سایت پایان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : az-to-labrizam بازدید : 37 تاريخ : سه شنبه 20 تير 1396 ساعت: 22:56

مجسمه قشنگی که سالها پیش امیر بهم کادو داده بود همین الان تصادفاً شکست. این مجسمه رو خیلی خیلی خیلی دوست داشتم. یادگاری امیر بود. خیلی از شکستنش ناراحت شدم. همه چیز درباره امیر کم کم داره از بین میره. خودش رفت یادگاری هاش هم دارن میرن من هم کم کم از بین میرم. سرانجام آتش، خاکستر است. نوشته شده توسط پایان...ادامه مطلب
ما را در سایت پایان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : az-to-labrizam بازدید : 40 تاريخ : سه شنبه 20 تير 1396 ساعت: 22:56

بعد از هشت ماه که گوشی امیر همیشه خاموش بود و من حتی فکر میکردم که امیر شاید مرده باشه دو سه روز پیش امیر زنگ زد و طبق حدس من گفت گوشیش ایران جا مونده بود و الان تازه اومده ایران. قرار شد یک روز همدیگه رو ببینیم ولی روزش تعیین نشد. من میخواستم با امیر برای همیشه قطع رابطه کنم ولی بهتر دیدم که فعلا ا پایان...ادامه مطلب
ما را در سایت پایان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : az-to-labrizam بازدید : 37 تاريخ : سه شنبه 20 تير 1396 ساعت: 22:56

دیگه حال و حوصله ی این وبلاگ مسخره رو ندارم. همون طور که امیر دیگه حال و حوصله ی منو نداره. دیروز هم بهم گفت: یادم نمیاد احساس و علاقه ای بین ما بوده باشه. دو تا دوست معمولی بودیم. یه بک رابطه دوستی عادی. مثل همه ی دوستها. از اول تا الان. من دوستت دارم ولی هیچ حسی بهت ندارم... من دیگه به ادامه ی این پایان...ادامه مطلب
ما را در سایت پایان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : az-to-labrizam بازدید : 41 تاريخ : سه شنبه 20 تير 1396 ساعت: 22:56

سلام به همگی. من بعد از مدت خیلی زیادی این وبلاگ رو باز کردم که آخر و عاقبت این رابطه ی هشت ساله م رو اینجا بنویسم. تمام این هشت سال عاشقانه  انتظار کشیدم و با تمام وجودم به کسیکه دوستش داشتم ایمان داشتم. تا جایی که حتی یک لحظه به هیچ چیزش شک نکرده بودم.همین الان هم که دارم مینویسم هنوز باورم نمیشه پایان...ادامه مطلب
ما را در سایت پایان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : az-to-labrizam بازدید : 40 تاريخ : سه شنبه 20 تير 1396 ساعت: 22:56